اصطلاحات انگلیسی کاربردی برای مکالمه روزمره

اصطلاحات انگلیسی کاربردی برای مکالمه روزمره

چند اصطلاح انگلیسی

تسلط بر اصطلاحات انگلیسی می تواند تفاوت چشمگیری در کیفیت مکالمات و درک شما از این زبان ایجاد کند. همان طور که در زبان فارسی، ضرب المثل ها و عبارات کنایه آمیز جزئی جدایی ناپذیر از مکالمات روزمره ما هستند، در زبان انگلیسی نیز اصطلاحات، رگه هایی از فرهنگ و ظرافت های معنایی را با خود حمل می کنند. این مقاله به شما کمک می کند تا با بیش از ۱۰۰ اصطلاح انگلیسی کاربردی و رایج آشنا شوید و با یادگیری معنا، کاربرد و مثال های آن ها، زبان انگلیسی خود را به سطحی بالاتر ارتقا دهید. از مکالمات روزمره گرفته تا محیط کار و بیان احساسات، هر اصطلاح دریچه ای تازه به دنیای انگلیسی زبان ها باز می کند.

تصور کنید در حال تماشای یک فیلم یا سریال انگلیسی هستید و ناگهان عبارتی را می شنوید که معنی لغوی آن هیچ ارتباطی به مفهوم کلی جمله ندارد. در چنین لحظاتی، اهمیت آشنایی با اصطلاحات بیش از پیش نمایان می شود. اصطلاحات، کلید فهم عمیق تر و برقراری ارتباطی طبیعی تر هستند. این مقاله با دسته بندی هوشمندانه و ارائه مثال های واضح، راهنمایی جامع برای زبان آموزان فارسی زبان فراهم می آورد تا بتوانند با اعتمادبه نفس بیشتری صحبت کنند و متون را درک کنند. هدف، فراتر از یک لیست خشک و خالی است؛ اینجا تلاشی صورت گرفته است تا یادگیری اصطلاحات، تجربه ای زنده و کاربردی باشد.

اهمیت یادگیری اصطلاحات انگلیسی برای تسلط واقعی

برای بسیاری از زبان آموزان، یادگیری زبان انگلیسی به معنای حفظ کردن لغات و قواعد گرامری است. در حالی که این دو ستون اصلی یادگیری هر زبانی هستند، غفلت از اصطلاحات می تواند منجر به مکالمه ای خشک و غیرطبیعی شود. زبان آموزان اغلب احساس می کنند که جمله سازی هایشان صحیح است، اما همچنان نمی توانند مانند یک بومی زبان صحبت کنند یا مفهوم کنایه ها و ظرافت های زبانی را درک کنند. اینجا است که نقش اصطلاحات برجسته می شود.

زمانی که شخصی اصطلاحات را در مکالمات خود به کار می برد، نشان می دهد که نه تنها با جنبه های ساختاری زبان آشناست، بلکه به عمق فرهنگ و نحوه تفکر اهالی آن زبان نیز پی برده است. استفاده از اصطلاحات باعث می شود مکالمات طبیعی تر، جذاب تر و گویاتر شوند. آن ها به شما این امکان را می دهند که احساسات، نظرات و واکنش های خود را با دقت و تأثیر بیشتری بیان کنید. بسیاری از افراد برای بهبود نمره خود در آزمون هایی مانند آیلتس و تافل، به دنبال یادگیری اصطلاحات هستند؛ چرا که بخش های اسپیکینگ و رایتینگ این آزمون ها، به طور خاص توانایی استفاده از عبارات idiomatic را ارزیابی می کنند.

همچنین، درک اصطلاحات برای مصرف کنندگان محتوای انگلیسی زبان، از فیلم و سریال گرفته تا کتاب و پادکست، حیاتی است. تصور کنید در حال تماشای فیلمی هستید و شخصیت ها از عباراتی استفاده می کنند که معنی لغوی آن ها کاملاً بی ربط به موقعیت است. بدون آشنایی با این عبارات، بسیاری از شوخی ها، کنایه ها و نکات ظریف داستانی را از دست خواهید داد. یادگیری اصطلاحات انگلیسی نه تنها دایره واژگان را غنی تر می کند، بلکه به درک فرهنگی و اجتماعی نیز کمک شایانی می رساند.

این مقاله به گونه ای طراحی شده است که نه تنها یک لیست از اصطلاحات را ارائه دهد، بلکه با توضیحات کاربردی، مثال های روشن و نکات مفید، راهنمایی جامع برای استفاده صحیح از آن ها باشد. افراد با سطوح مختلف، از متوسط تا پیشرفته، می توانند از این محتوا بهره ببرند و تجربه خود را در زبان انگلیسی ارتقا دهند. در پایان این مسیر، خوانندگان احساس خواهند کرد که نه تنها اصطلاحات جدیدی آموخته اند، بلکه دیدگاهشان نسبت به زبان انگلیسی نیز عمیق تر شده است.

تسلط بر اصطلاحات، نه تنها مکالمه را طبیعی تر می کند، بلکه درک عمیق تری از فرهنگ و ظرافت های زبانی ارائه می دهد.

دسته بندی اصطلاحات انگلیسی کاربردی

برای اینکه یادگیری اصطلاحات انگلیسی کارآمدتر و هدفمندتر باشد، آن ها را بر اساس کاربرد در موقعیت های مختلف دسته بندی کرده ایم. این دسته بندی به شما کمک می کند تا اصطلاحات مرتبط با نیازها و موقعیت های خاص خود را راحت تر پیدا کرده و یاد بگیرید. هر بخش شامل مجموعه ای از اصطلاحات با معنی فارسی روان، توضیحات مختصر و مثال های کاربردی به همراه ترجمه فارسی آن هاست.

اصطلاحات ضروری برای مکالمات روزمره

این اصطلاحات، پرکاربردترین عباراتی هستند که در هر موقعیتی ممکن است بشنوید یا استفاده کنید. آن ها ستون فقرات مکالمات روزمره را تشکیل می دهند و یادگیریشان برای هر زبان آموزی ضروری است.

  • A blessing in disguise: نعمتی نهانی.
  • اتفاقی بد که در نهایت نتیجه ای مثبت به دنبال دارد و فرصت های جدیدی ایجاد می کند.

    Example: Getting fired was a blessing in disguise; I found a much better job.

    Translation: اخراج شدن نعمتی نهانی بود؛ شغلی بسیار بهتر پیدا کردم.

  • Beat around the bush: طفره رفتن، حاشیه رفتن.
  • پرهیز از گفتن اصل مطلب به طور مستقیم و صحبت کردن درباره مسائل فرعی.

    Example: Stop beating around the bush and tell me what you want.

    Translation: حاشیه نرو و بگو چه می خواهی.

  • Break a leg: موفق باشی!/ایشالا خوب از پسش بربیای!
  • اصطلاحی برای آرزوی موفقیت و خوش شانسی، به ویژه قبل از اجرا یا امتحان. اغلب در تئاتر استفاده می شود.

    Example: You have your presentation today? Break a leg!

    Translation: امروز ارائه داری؟ موفق باشی!

  • Call it a day: برای امروز کافیه، تعطیل کردن کار روزانه.
  • تصمیم برای پایان دادن به کار یا فعالیت خاصی برای آن روز.

    Example: We’ve been working for hours. Let’s call it a day.

    Translation: ساعت ها کار کردیم. بیایید برای امروز کار را تمام کنیم.

  • Cutting corners: سر و ته قضیه را هم آوردن، کار را با کمترین کیفیت/هزینه انجام دادن.
  • انجام کاری به ارزان ترین یا سریع ترین روش، که اغلب با فدا کردن کیفیت همراه است.

    Example: They cut corners on safety, and now the building is unsafe.

    Translation: آن ها از ایمنی سر و ته قضیه را هم آوردند و حالا ساختمان ناامن است.

  • Easy does it: یواش یواش، با احتیاط.
  • عبارتی برای توصیه به احتیاط یا آرامش در انجام کاری.

    Example: Easy does it with that vase; it’s very fragile.

    Translation: با آن گلدان یواش یواش؛ خیلی شکننده است.

  • Get out of hand: از کنترل خارج شدن.
  • وضعیت یا موقعیتی که دیگر قابل کنترل نیست.

    Example: The party got a little out of hand after midnight.

    Translation: مهمانی بعد از نیمه شب کمی از کنترل خارج شد.

  • Get your act together: خودت را جمع و جور کن، منظم شو.
  • مرتب کردن اوضاع و احوال شخصی و شروع به انجام کارها به روشی مؤثرتر.

    Example: You need to get your act together if you want to pass the exam.

    Translation: اگر می خواهی امتحان را قبول شوی، باید خودت را جمع و جور کنی.

  • Hang in there: تحمل کن، دوام بیاور.
  • عبارتی برای تشویق به استقامت و تسلیم نشدن در برابر مشکلات.

    Example: I know it’s tough, but hang in there; things will get better.

    Translation: می دانم سخت است، اما تحمل کن؛ اوضاع بهتر خواهد شد.

  • Hit the sack: رفتن به رختخواب، خوابیدن.
  • اصطلاح غیررسمی برای آماده شدن برای خوابیدن.

    Example: It’s late; I’m going to hit the sack.

    Translation: دیر وقت است؛ من می روم بخوابم.

  • It’s not rocket science: چیز پیچیده ای نیست، کار سختی نیست.
  • عبارتی برای اشاره به اینکه کاری بسیار آسان و ساده است.

    Example: Fixing this computer problem isn’t rocket science; just follow the instructions.

    Translation: حل این مشکل کامپیوتری کار سختی نیست؛ فقط دستورالعمل ها را دنبال کن.

  • Make a long story short: سر اصل مطلب رفتن، خلاصه کردن.
  • برای خلاصه کردن یک داستان یا توضیح طولانی.

    Example: To make a long story short, we decided not to buy the house.

    Translation: خلاصه اینکه، ما تصمیم گرفتیم خانه را نخریم.

  • Miss the boat: فرصت را از دست دادن.
  • از دست دادن یک فرصت مناسب یا یک شانس.

    Example: If you don’t apply for the scholarship soon, you’ll miss the boat.

    Translation: اگر زود برای بورسیه درخواست ندهی، فرصت را از دست می دهی.

  • No pain, no gain: نابرده رنج گنج میسر نمی شود.
  • برای رسیدن به موفقیت، باید سختی کشید و تلاش کرد.

    Example: You have to work hard at the gym. Remember, no pain, no gain.

    Translation: باید در باشگاه سخت کار کنی. یادت باشد، نابرده رنج گنج میسر نمی شود.

  • On the ball: هوشیار و آماده، کارآمد.
  • بسیار آگاه، باهوش و در حال انجام کارها به درستی.

    Example: Our new manager is really on the ball; she gets things done quickly.

    Translation: مدیر جدید ما واقعاً هوشیار و کارآمد است؛ او کارها را سریع انجام می دهد.

  • Pull someone’s leg: سر به سر کسی گذاشتن، دست انداختن.
  • شوخی کردن با کسی با گفتن چیزی که درست نیست.

    Example: Are you serious, or are you just pulling my leg?

    Translation: جدی می گویی یا فقط سر به سرم می گذاری؟

  • So far so good: تا اینجا که خوب بوده.
  • برای بیان اینکه وضعیت تا به حال خوب پیش رفته است.

    Example: How’s your new project going? So far so good!

    Translation: پروژه جدیدت چطور پیش می رود؟ تا اینجا که خوب بوده!

  • Speak of the devil: حلال زاده! چه عجب!
  • وقتی از کسی صحبت می کنیم و ناگهان خودش ظاهر می شود.

    Example: We were just talking about Tom, and speak of the devil, here he comes!

    Translation: داشتیم درباره تام صحبت می کردیم، و حلال زاده، خودش آمد!

  • That’s the last straw: دیگه طاقتم طاق شده، کاسه صبر لبریز شده.
  • آخرین مورد از مجموعه ای از مشکلات که باعث می شود کسی دیگر نتواند تحمل کند.

    Example: He was always late, but leaving without telling anyone was the last straw.

    Translation: او همیشه دیر می کرد، اما ترک کردن بدون اطلاع دادن، کاسه صبر را لبریز کرد.

  • Under the weather: ناخوش بودن، کسالت داشتن.
  • برای بیان احساس بیماری یا ناخوشی جزئی.

    Example: I’m feeling a bit under the weather today, so I’ll stay home.

    Translation: امروز کمی ناخوش هستم، بنابراین در خانه می مانم.

  • Wrap your head around something: چیزی را درک کردن/فهمیدن.
  • تلاش برای درک و پذیرش یک ایده یا مفهوم پیچیده.

    Example: I can’t quite wrap my head around this new theory yet.

    Translation: هنوز نمی توانم این نظریه جدید را کاملاً درک کنم.

  • You can say that again: دهنتو طلا بگیرن، کاملاً موافقم.
  • برای ابراز موافقت شدید با یک نظر یا عبارت.

    Example: This weather is terrible! You can say that again!

    Translation: این آب و هوا افتضاح است! کاملاً موافقم!

  • A dime a dozen: صدتا یه غاز، فراوان و بی ارزش.
  • برای اشاره به چیزی که بسیار رایج و بدون ارزش خاصی است.

    Example: Good ideas are a dime a dozen, but execution is key.

    Translation: ایده های خوب فراوانند، اما اجرا مهم است.

  • Bite the bullet: دندان روی جگر گذاشتن، سختی را تحمل کردن.
  • روبرو شدن با یک موقعیت دشوار یا ناخوشایند با شجاعت.

    Example: I had to bite the bullet and pay for the repairs myself.

    Translation: مجبور شدم دندان روی جگر بگذارم و هزینه تعمیرات را خودم بپردازم.

  • Let someone off the hook: کسی را از دردسر رهانیدن.
  • اجازه دادن به کسی که از یک موقعیت دشوار یا مسئولیت فرار کند.

    Example: I decided to let him off the hook for his mistake this time.

    Translation: این بار تصمیم گرفتم او را به خاطر اشتباهش ببخشم.

  • Your guess is as good as mine: نظر من هم مثل توست، اطلاعی ندارم.
  • برای بیان اینکه هیچ اطلاعاتی بیشتر از مخاطب ندارید.

    Example: When will the boss be back? Your guess is as good as mine.

    Translation: رئیس کی برمی گردد؟ نظر من هم مثل توست.

اصطلاحات بیان احساسات و واکنش ها

این دسته از اصطلاحات به شما کمک می کنند تا حالات درونی، عکس العمل ها و احساسات خود را به شکلی دقیق تر و گویاتر بیان کنید. زمانی که افراد با این عبارات آشنا می شوند، می توانند پیچیدگی های عواطف انسانی را در زبان انگلیسی بهتر درک کنند.

  • A penny for your thoughts: به چه فکر می کنی؟ / چه در سر داری؟
  • برای پرسیدن اینکه کسی به چه چیزی فکر می کند، وقتی آرام و ساکت است.

    Example: You’ve been quiet for a while. A penny for your thoughts?

    Translation: مدتی ساکت بودی. به چه فکر می کنی؟

  • Add insult to injury: بدتر کردن اوضاع، نمک روی زخم پاشیدن.
  • انجام کاری که وضعیت بد را حتی بدتر کند.

    Example: First, they lost my luggage, and then to add insult to injury, they wouldn’t give me a refund.

    Translation: اول چمدانم را گم کردند، و بعد برای بدتر کردن اوضاع، حاضر به پس دادن پولم نشدند.

  • Bite off more than you can chew: لقمه بزرگتر از دهان خود برداشتن.
  • تلاش برای انجام کاری که بیش از توانایی های فرد است.

    Example: I think I bit off more than I could chew by taking on two new projects at once.

    Translation: فکر می کنم با قبول همزمان دو پروژه جدید، لقمه بزرگتر از دهانم برداشتم.

  • By the skin of your teeth: با چنگ و دندون، به سختی تمام.
  • انجام کاری با حداقل حاشیه موفقیت، درست از یک مشکل فرار کردن.

    Example: I passed the exam by the skin of my teeth.

    Translation: امتحان را به سختی تمام قبول شدم.

  • Don’t give up your day job: کار اصلی ات را رها نکن (کنایه از عدم توانایی).
  • کنایه ای برای کسی که در کاری خیلی خوب نیست و نباید شغل اصلی اش را رها کند.

    Example: You tried singing, but don’t give up your day job!

    Translation: آواز خواندی، اما کار اصلی ات را رها نکن!

  • Every cloud has a silver lining: در ناامیدی بسی امید است، در دل هر سختی خیری نهفته است.
  • حتی در شرایط بد هم می توان نکته ای مثبت پیدا کرد.

    Example: I lost my job, but every cloud has a silver lining; now I can pursue my passion.

    Translation: شغلم را از دست دادم، اما در ناامیدی بسی امید است؛ حالا می توانم به دنبال علاقه ام بروم.

  • Get a taste of your own medicine: سزای عمل خود را دیدن، چوب کاری های خود را خوردن.
  • تجربه کردن همان رفتار بدی که خودتان با دیگران داشته اید.

    Example: After all his bullying, it was good to see him get a taste of his own medicine.

    Translation: بعد از همه قلدرگری هایش، خوب بود که دیدم سزای عمل خود را می بیند.

  • Give someone the cold shoulder: بی محلی کردن، سرد رفتار کردن.
  • عمداً با کسی به سردی و بی تفاوتی رفتار کردن.

    Example: She gave me the cold shoulder after our argument.

    Translation: او بعد از مشاجره ما به من بی محلی کرد.

  • Go on a wild goose chase: دنبال نخود سیاه فرستادن، بیهوده وقت تلف کردن.
  • انجام یک جستجوی بی حاصل و بی نتیجه.

    Example: We went on a wild goose chase looking for that rare book.

    Translation: برای پیدا کردن آن کتاب نایاب، بیهوده وقت تلف کردیم.

  • Ignorance is bliss: بی خبری خوش خبری.
  • نادان بودن به یک حقیقت دردناک یا ناخوشایند، بهتر از دانستن آن است.

    Example: Sometimes I think ignorance is bliss when it comes to world news.

    Translation: گاهی فکر می کنم وقتی صحبت از اخبار جهان است، بی خبری خوش خبری است.

  • It’s a piece of cake: مثل آب خوردن، خیلی آسان.
  • برای بیان اینکه کاری بسیار آسان و بدون زحمت است.

    Example: The math test was a piece of cake; I finished it in 10 minutes.

    Translation: امتحان ریاضی مثل آب خوردن بود؛ آن را در ۱۰ دقیقه تمام کردم.

  • It’s raining cats and dogs: باران شدیدی می بارد.
  • اصطلاحی برای توصیف بارش باران بسیار شدید.

    Example: I can’t go out now; it’s raining cats and dogs!

    Translation: الان نمی توانم بیرون بروم؛ باران شدیدی می بارد!

  • Let the cat out of the bag: راز را فاش کردن.
  • فاش کردن یک راز یا اطلاعاتی که قرار بود پنهان بماند.

    Example: I accidentally let the cat out of the bag about their surprise party.

    Translation: من به طور تصادفی راز جشن غافلگیرکننده شان را فاش کردم.

  • On thin ice: در موقعیت خطرناک، روی لبه تیغ.
  • در موقعیتی خطرناک یا ناپایدار که ممکن است به مشکل منجر شود.

    Example: After that mistake, he’s really on thin ice with his boss.

    Translation: بعد از آن اشتباه، او واقعاً با رئیسش روی لبه تیغ است.

  • Rain on someone’s parade: خراب کردن برنامه یا خوشحالی کسی.
  • کاری انجام دادن که خوشحالی یا برنامه های کسی را خراب کند.

    Example: I hate to rain on your parade, but the concert has been canceled.

    Translation: نمی خواهم خوشحالی ات را خراب کنم، اما کنسرت لغو شده است.

  • Take it with a grain of salt: با احتیاط قبول کردن، با شک و تردید نگاه کردن.
  • باور نکردن کامل چیزی و کمی شک و تردید داشتن نسبت به آن.

    Example: He tends to exaggerate, so take what he says with a grain of salt.

    Translation: او عادت دارد اغراق کند، بنابراین حرف هایش را با شک و تردید قبول کن.

  • You can’t judge a book by its cover: نمیتوانی کتابی را از روی جلدش قضاوت کنی.
  • ظاهر افراد یا اشیاء همیشه نشان دهنده واقعیت درونی آن ها نیست.

    Example: The restaurant looks small, but you can’t judge a book by its cover; the food is amazing.

    Translation: رستوران کوچک به نظر می رسد، اما نمی توانی کتابی را از روی جلدش قضاوت کنی؛ غذایش فوق العاده است.

  • Cry over spilled milk: غصه خوردن برای چیزی که گذشته و قابل تغییر نیست.
  • پشیمان شدن از چیزی که اتفاق افتاده و دیگر نمی توان آن را درست کرد.

    Example: It’s too late to change it now, so there’s no use crying over spilled milk.

    Translation: حالا دیگر دیر است که آن را تغییر دهی، بنابراین غصه خوردن برای آن بی فایده است.

  • To get bent out of shape: خیلی عصبانی یا ناراحت شدن.
  • برای اتفاقی کوچک، بیش از حد ناراحت یا عصبانی شدن.

    Example: Don’t get bent out of shape over such a minor issue.

    Translation: به خاطر چنین مسئله کوچکی اینقدر ناراحت نشو.

اصطلاحات مربوط به کار و تجارت

در محیط های کاری و تجاری، استفاده از اصطلاحات خاص می تواند به شما کمک کند تا حرفه ای تر به نظر برسید و ارتباطات مؤثرتری برقرار کنید. این اصطلاحات اغلب در جلسات، مذاکرات و مکاتبات اداری به گوش می رسند.

  • Go back to the drawing board: از نو شروع کردن، بازبینی کامل.
  • شروع دوباره یک طرح یا ایده از ابتدا، به دلیل عدم موفقیت طرح قبلی.

    Example: Our first plan failed, so we had to go back to the drawing board.

    Translation: برنامه اول ما شکست خورد، بنابراین مجبور شدیم از نو شروع کنیم.

  • The ball is in your court: نوبت توست، مسئولیت با توست.
  • حالا نوبت شماست که تصمیم بگیرید یا اقدام کنید.

    Example: I’ve done all I can; now the ball is in your court.

    Translation: من هر کاری می توانستم انجام دادم؛ حالا نوبت توست.

  • Step up your game: تلاشت را بیشتر کن، عملکردت را بهتر کن.
  • بهبود عملکرد و تلاش بیشتر برای رسیدن به اهداف.

    Example: If you want to get promoted, you really need to step up your game.

    Translation: اگر می خواهی ترفیع بگیری، واقعاً باید تلاشت را بیشتر کنی.

  • You should go the extra mile: باید کمی بیشتر تلاش کنی، فراتر از انتظار عمل کنی.
  • انجام دادن کاری فراتر از حداقل انتظار یا وظیفه.

    Example: Our customer service team always goes the extra mile for clients.

    Translation: تیم خدمات مشتری ما همیشه برای مشتریان فراتر از انتظار عمل می کند.

  • It’s not worth it: ارزشش را ندارد.
  • بیان اینکه هزینه یا زحمت انجام کاری بیشتر از فایده آن است.

    Example: Arguing with him is not worth it; he never listens.

    Translation: بحث کردن با او ارزشش را ندارد؛ او هرگز گوش نمی دهد.

  • This is a no-brainer: بدیهی است، تصمیم آسان است.
  • چیزی که آنقدر واضح و ساده است که نیازی به فکر کردن زیاد ندارد.

    Example: Choosing the best option was a no-brainer.

    Translation: انتخاب بهترین گزینه بدیهی بود.

  • Call the shots: تصمیم گیرنده اصلی بودن، دستور دادن.
  • داشتن اختیار و کنترل نهایی در یک موقعیت یا سازمان.

    Example: As the CEO, she calls the shots on all major decisions.

    Translation: به عنوان مدیرعامل، او در تمام تصمیمات اصلی، تصمیم گیرنده است.

  • Get the ball rolling: شروع کردن کاری.
  • آغاز کردن یک فرآیند یا پروژه.

    Example: Let’s get the ball rolling on this new marketing campaign.

    Translation: بیایید این کمپین بازاریابی جدید را شروع کنیم.

  • In a nutshell: به طور خلاصه.
  • برای خلاصه کردن یک ایده یا مفهوم پیچیده در چند کلمه.

    Example: In a nutshell, our strategy is to focus on innovation.

    Translation: به طور خلاصه، استراتژی ما تمرکز بر نوآوری است.

  • Think outside the box: خلاقانه فکر کردن، خارج از چارچوب فکر کردن.
  • فکر کردن به روش های نوآورانه و غیرمعمول.

    Example: We need to think outside the box to solve this problem.

    Translation: برای حل این مشکل باید خلاقانه فکر کنیم.

ضرب المثل ها و اصطلاحات حکمت آمیز

این اصطلاحات حاوی پند و اندرز و توصیفات عمیق تر از زندگی و تجربیات انسانی هستند. آن ها اغلب ریشه در داستان ها و مشاهدات قدیمی دارند و حکمت فرهنگ انگلیسی زبان را منتقل می کنند.

  • Actions speak louder than words: دو صد گفته چون نیم کردار نیست، عمل مهم تر از حرف است.
  • آنچه انجام می دهید مهم تر از حرف هایی است که می زنید.

    Example: Don’t just promise; actions speak louder than words.

    Translation: فقط قول نده؛ عمل مهم تر از حرف است.

  • A picture is worth 1000 words: شنیدن کی بود مانند دیدن، یک تصویر گویای هزاران واژه است.
  • یک تصویر می تواند اطلاعات بیشتری را از آنچه با کلمات می توان گفت، منتقل کند.

    Example: Instead of explaining it, show them the diagram; a picture is worth a thousand words.

    Translation: به جای توضیح دادن، نمودار را به آن ها نشان بده؛ یک تصویر گویای هزاران واژه است.

  • Don’t count your chickens before they hatch: جوجه را آخر پاییز می شمارند.
  • نباید قبل از اینکه چیزی واقعاً اتفاق بیفتد، روی موفقیت آن حساب کرد.

    Example: You shouldn’t buy the expensive car before you get the bonus. Don’t count your chickens before they hatch.

    Translation: نباید قبل از دریافت پاداش ماشین گران قیمت بخری. جوجه را آخر پاییز می شمارند.

  • Don’t put all your eggs in one basket: همه تخم مرغ ها را در یک سبد نگذار.
  • نباید تمام امیدها یا سرمایه خود را به یک چیز گره زد؛ باید ریسک را پخش کرد.

    Example: It’s wise to invest in different stocks; don’t put all your eggs in one basket.

    Translation: عاقلانه است که در سهام های مختلف سرمایه گذاری کنی؛ همه تخم مرغ ها را در یک سبد نگذار.

  • Good things come to those who wait: گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی.
  • صبر و شکیبایی در نهایت منجر به نتایج خوب می شود.

    Example: I know you’re eager, but good things come to those who wait.

    Translation: می دانم مشتاقی، اما گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی.

  • Kill two birds with one stone: با یک تیر دو نشان زدن.
  • با انجام یک کار، دو هدف را همزمان محقق کردن.

    Example: I can kill two birds with one stone by picking up groceries on my way to work.

    Translation: می توانم با یک تیر دو نشان بزنم و در راه کار، خرید هم انجام دهم.

  • Look before you leap: اول فکر کن بعد عمل کن، بی گدار به آب نزن.
  • قبل از انجام کاری مهم، باید خوب فکر کرد و جوانب را سنجید.

    Example: It’s a big decision; you should look before you leap.

    Translation: این یک تصمیم بزرگ است؛ باید بی گدار به آب نزنی.

  • Slow and steady wins the race: آهسته و پیوسته پیش رفتن پیروزی می آورد.
  • پایداری و استمرار، حتی اگر کند باشد، در نهایت به موفقیت منجر می شود.

    Example: Don’t rush your studies; remember, slow and steady wins the race.

    Translation: در درس هایت عجله نکن؛ یادت باشد، آهسته و پیوسته پیش رفتن پیروزی می آورد.

  • Time flies when you’re having fun: وقتی خوش می گذرد، زمان زود می گذرد.
  • احساس می شود که زمان در حین انجام کارهای لذت بخش به سرعت می گذرد.

    Example: I can’t believe it’s already midnight; time flies when you’re having fun!

    Translation: باورم نمی شود ساعت نیمه شب است؛ وقتی خوش می گذرد، زمان زود می گذرد!

  • Time is money: وقت طلاست.
  • زمان ارزش زیادی دارد و نباید آن را هدر داد.

    Example: Let’s finish this quickly; time is money.

    Translation: بیا این را سریع تمام کنیم؛ وقت طلاست.

  • You can lead a horse to water, but you can’t make him drink: کسی که خودش را به خواب زده نمی توان بیدارش کرد.
  • می توانید به کسی فرصت دهید یا چیزی را آموزش دهید، اما نمی توانید او را مجبور به پذیرش یا استفاده از آن کنید.

    Example: I’ve offered him advice, but you can lead a horse to water, but you can’t make him drink.

    Translation: به او نصیحت کردم، اما کسی که خودش را به خواب زده نمی توان بیدارش کرد.

  • When in Rome, do as the Romans do: خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو.
  • وقتی در مکانی جدید هستید، باید از آداب و رسوم محلی پیروی کنید.

    Example: I don’t usually eat dinner so late, but when in Rome, do as the Romans do.

    Translation: من معمولاً شام را اینقدر دیر نمی خورم، اما خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو.

اصطلاحات غیررسمی و عامیانه (Slang/Informal Expressions)

این دسته از اصطلاحات بیشتر در مکالمات دوستانه، بین جوانان و در موقعیت های بسیار غیررسمی کاربرد دارند. آشنایی با آن ها به شما کمک می کند تا در محافل غیررسمی، راحت تر و طبیعی تر ارتباط برقرار کنید.

  • That’s lit!: عالیه! فوق العاده است!
  • اصطلاحی عامیانه برای بیان اینکه چیزی بسیار عالی، هیجان انگیز یا تأثیرگذار است.

    Example: The concert last night was lit!

    Translation: کنسرت دیشب فوق العاده بود!

  • You rock!: تو فوق العاده ای! گل کاشتی!
  • برای تحسین و ستایش کسی که کار بزرگی انجام داده یا شخصیت خوبی دارد.

    Example: Thanks for helping me move; you rock!

    Translation: ممنون که در اسباب کشی کمکم کردی؛ تو فوق العاده ای!

  • I freaked out: خیلی ترسیدم/هیجان زده شدم/عصبانی شدم.
  • برای بیان اینکه بسیار ترسیده، هیجان زده، نگران یا عصبانی شده اید.

    Example: When I saw the spider, I totally freaked out.

    Translation: وقتی عنکبوت را دیدم، کاملاً ترسیدم.

  • You’ve got to be kidding me!: حتماً شوخیت گرفته! باورم نمی شه!
  • عبارتی برای ابراز ناباوری یا تعجب شدید.

    Example: They canceled our flight. You’ve got to be kidding me!

    Translation: پروازمان را لغو کردند. حتماً شوخیت گرفته!

  • Cheer up!: شاد باش! سر حال باش!
  • برای تشویق کسی که ناراحت یا غمگین است.

    Example: Cheer up! Things aren’t so bad.

    Translation: شاد باش! اوضاع آنقدرها هم بد نیست.

  • Pull yourself together!: خودت را جمع و جور کن! آرام باش!
  • برای گفتن به کسی که مضطرب، ناراحت یا عصبانی است تا آرام بگیرد و کنترل خود را به دست آورد.

    Example: Stop crying and pull yourself together; we need to solve this problem.

    Translation: گریه نکن و خودت را جمع و جور کن؛ باید این مشکل را حل کنیم.

  • You are driving me nuts!: داری دیوانه ام می کنی!
  • برای بیان اینکه رفتار کسی باعث عصبانیت یا آزار شدید شما می شود.

    Example: That constant tapping sound is driving me nuts!

    Translation: آن صدای ضربه زدن مداوم دارد دیوانه ام می کند!

  • No worries: نگران نباش، مشکلی نیست.
  • عبارتی دوستانه برای بیان اینکه چیزی نگران کننده نیست یا مشکلی وجود ندارد.

    Example: Sorry I’m late! No worries, we just started.

    Translation: متاسفم که دیر کردم! نگران نباش، تازه شروع کردیم.

  • My bad: اشتباه من بود، تقصیر من بود.
  • اصطلاحی غیررسمی برای پذیرش مسئولیت یک اشتباه.

    Example: Oh, my bad, I thought you meant tomorrow.

    Translation: اوه، اشتباه من بود، فکر کردم منظورت فردا بود.

  • Chillin’: استراحت کردن، وقت گذراندن.
  • کوتاه شده chilling out، به معنای آرامش و استراحت کردن.

    Example: I’m just chillin’ at home tonight.

    Translation: امشب فقط دارم توی خونه استراحت می کنم.

چگونه اصطلاحات انگلیسی را به بهترین و سریع ترین شکل یاد بگیریم؟

یادگیری اصطلاحات انگلیسی می تواند کمی چالش برانگیز باشد، زیرا معنای آن ها اغلب از معنی تک تک کلمات قابل استنباط نیست. اما با روش های صحیح، می توانید این مسیر را برای خود هموار و لذت بخش کنید. تجربه نشان داده است که رویکردهای فعال و مداوم، بهترین نتایج را به همراه دارند.

  1. یادگیری در بستر (Contextual Learning): اصطلاحات را همیشه در جمله و موقعیت های واقعی یاد بگیرید. تنها حفظ کردن معنی فارسی کافی نیست. به این فکر کنید که یک بومی زبان در چه شرایطی از آن اصطلاح استفاده می کند.
  2. تصویرسازی ذهنی: برای هر اصطلاح، یک تصویر یا سناریو در ذهن خود بسازید. این کار به فعال شدن بخش های بصری حافظه کمک کرده و ماندگاری اصطلاح را افزایش می دهد.
  3. دسته بندی موضوعی: اصطلاحات مشابه یا مرتبط را در گروه های کوچک یاد بگیرید. مثلاً اصطلاحات مربوط به پول، زمان یا احساسات را کنار هم قرار دهید. این کار به سازماندهی اطلاعات در ذهن شما کمک می کند.
  4. استفاده فعال (Active Usage): آگاهانه سعی کنید اصطلاحات جدید را در مکالمات و نوشته های خود به کار ببرید. حتی اگر اشتباه کنید، همین تلاش به تثبیت یادگیری کمک می کند. با هر بار استفاده، حس همراهی با زبان عمیق تر می شود.
  5. گوش دادن فعال و تماشای رسانه ها: به پادکست ها، فیلم ها، سریال ها و موسیقی انگلیسی گوش دهید تا اصطلاحات را در کاربرد طبیعی بشنوید. زیرنویس انگلیسی می تواند کمک کننده باشد.
  6. تکرار و مرور: اصطلاحات را به طور منظم مرور کنید. استفاده از فلش کارت ها (چه فیزیکی و چه دیجیتال) و اپلیکیشن های یادگیری زبان می تواند بسیار مفید باشد.
  7. ساخت دفترچه اصطلاحات شخصی: اصطلاحات و مثال های مورد علاقه خود را یادداشت کنید. این دفترچه می تواند یک منبع شخصی و ارزشمند برای شما باشد. هر گاه احساس کردید اصطلاحی را خوب درک کرده اید، آن را در دفترچه تان بنویسید و احساس رضایت از یادگیری را با خود همراه کنید.

همچنین، می توانید از امکاناتی مانند فایل PDF قابل دانلود لیست اصطلاحات و حتی فایل صوتی تلفظ آن ها بهره ببرید تا مهارت شنیداری و تلفظ خود را نیز تقویت کنید. این ابزارها، یادگیری را ملموس تر و کاربردی تر می کنند.

اشتباهات رایج در استفاده از اصطلاحات انگلیسی

در مسیر یادگیری اصطلاحات، برخی اشتباهات رایج وجود دارند که زبان آموزان باید از آن ها آگاه باشند تا بتوانند به بهترین نحو از اصطلاحات استفاده کنند و از بروز سوءتفاهم جلوگیری نمایند.

  • ترجمه تحت اللفظی: یکی از بزرگ ترین اشتباهات، تلاش برای ترجمه کلمه به کلمه اصطلاحات است. این کار معمولاً منجر به معنایی بی ربط و حتی خنده دار می شود. باید معنی کلی و مفهوم اصطلاح را درک کرد، نه معنی تک تک کلمات آن.
  • استفاده در بافت نامناسب: هر اصطلاحی با یک بافت خاص (رسمی، غیررسمی، شوخی آمیز، جدی) همراه است. استفاده از اصطلاحات غیررسمی در یک محیط کاری رسمی یا برعکس، می تواند نامناسب و حتی توهین آمیز تلقی شود.
  • تغییر کلمات اصطلاح: اصطلاحات اغلب عبارات ثابتی هستند. تلاش برای جایگزینی کلمات داخل یک اصطلاح با مترادف های آن، می تواند معنی اصطلاح را به کلی تغییر دهد یا آن را بی معنا کند. برای مثال، به جای break a leg نمی توانید بگویید break an arm.
  • استفاده بیش از حد: زیاده روی در استفاده از اصطلاحات، به خصوص در ابتدای یادگیری، می تواند مکالمه را مصنوعی و اجباری جلوه دهد. بهتر است به تدریج و با آگاهی از بافت مناسب، اصطلاحات را در صحبت های خود جای دهید تا طبیعی تر به نظر برسد.
  • عدم توجه به تغییرات فرهنگی/منطقه ای: برخی اصطلاحات در لهجه ها یا مناطق مختلف (مانند انگلیسی بریتانیایی و آمریکایی) متفاوت هستند یا معانی کمی متفاوتی دارند. آگاهی از این تفاوت ها می تواند از سوءتفاهم جلوگیری کند.

سوالات متداول

در اینجا به برخی از پرتکرارترین سوالاتی که زبان آموزان در مورد اصطلاحات انگلیسی می پرسند، پاسخ داده می شود.

آیا برای شروع یادگیری انگلیسی باید اصطلاحات را یاد بگیرم؟

خیر، برای مبتدیان تمرکز بر واژگان پایه و گرامر ضروری تر است. اصطلاحات برای سطوح متوسط و پیشرفته (B1 به بالا) مناسب تر هستند؛ چرا که در این سطوح، نیاز به ظرافت های زبانی و برقراری ارتباط طبیعی تر بیشتر احساس می شود. عجله در یادگیری اصطلاحات می تواند گیج کننده باشد.

چند اصطلاح انگلیسی برای مکالمه روان کافی است؟

تعداد مطلق مهم نیست، بلکه کاربرد صحیح و درک بافت آن ها اهمیت دارد. اما به طور کلی، آشنایی با ۲۰۰-۳۰۰ اصطلاح رایج می تواند کمک شایانی به روان تر شدن مکالمه و درک بهتر کند. مهم این است که بتوانید این اصطلاحات را در موقعیت های مناسب به کار ببرید و معنای آن ها را درک کنید.

بهترین راه برای به خاطر سپردن اصطلاحات چیست؟

بهترین راه، یادگیری اصطلاحات در جمله و بافت واقعی، استفاده از تصویرسازی ذهنی، دسته بندی موضوعی، و تکرار و مرور منظم است. گوش دادن به پادکست ها، فیلم ها و سریال ها نیز برای مشاهده کاربرد طبیعی اصطلاحات بسیار مفید است.

آیا اصطلاحات بریتانیایی و آمریکایی تفاوت دارند؟

بله، مانند هر جنبه دیگری از زبان، اصطلاحات نیز بین انگلیسی بریتانیایی و آمریکایی تفاوت هایی دارند. برخی اصطلاحات در یک منطقه رایج تر و در دیگری کمتر شناخته شده اند، یا حتی ممکن است معنای کمی متفاوتی داشته باشند. به عنوان مثال، در حالی که Break a leg در هر دو لهجه برای آرزوی موفقیت استفاده می شود، ممکن است برخی دیگر به جای آن Good luck را ترجیح دهند. آگاهی از این تفاوت ها به درک بهتر کمک می کند.

چگونه می توانم اصطلاحات جدید پیدا کنم و مطمئن باشم که صحیح هستند؟

مطالعه متون معتبر انگلیسی، تماشای رسانه های روز، و استفاده از دیکشنری های معتبر اصطلاحات (مانند Cambridge Dictionary of Idioms یا Oxford Learner’s Dictionaries) بهترین راه ها برای یافتن اصطلاحات جدید و اطمینان از صحت و کاربرد آن هاست. همیشه سعی کنید معنای اصطلاح را در چندین مثال و بافت مختلف بررسی کنید.

سخن پایانی

همان طور که دیدید، دنیای اصطلاحات انگلیسی، دریچه ای به سوی مکالمه ای طبیعی، درکی عمیق و تسلطی واقعی بر این زبان است. یادگیری این عبارات فراتر از حفظ کردن لغات است؛ این یک سفر فرهنگی است که شما را به قلب زبان زدگان انگلیسی نزدیک تر می کند. هر اصطلاح، داستانی در دل خود دارد و با به کارگیری آن ها، شما نیز بخشی از این روایت می شوید.

امیدواریم این راهنمای جامع، به شما کمک کرده باشد تا با چند اصطلاح انگلیسی کاربردی آشنا شوید و انگیزه لازم را برای ادامه این مسیر هیجان انگیز پیدا کنید. به یاد داشته باشید که کلید موفقیت در یادگیری زبان، پیوستگی و استفاده فعال است. از اشتباه کردن نترسید و با هر بار استفاده از یک اصطلاح جدید، گامی بلندتر به سوی تسلط بر زبان انگلیسی بردارید. ادامه یادگیری و استفاده فعال از اصطلاحات را از یاد نبرید.

همین حالا فایل PDF رایگان این اصطلاحات و فایل صوتی تلفظ آن ها را دانلود کنید تا یادگیری خود را تسریع بخشید! برای مشاوره و ثبت نام در دوره های تخصصی مکالمه و آمادگی آزمون، همین حالا کلیک کنید.

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "اصطلاحات انگلیسی کاربردی برای مکالمه روزمره" هستید؟ با کلیک بر روی آموزش، آیا به دنبال موضوعات مشابهی هستید؟ برای کشف محتواهای بیشتر، از منوی جستجو استفاده کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "اصطلاحات انگلیسی کاربردی برای مکالمه روزمره"، کلیک کنید.